جدول جو
جدول جو

معنی سیر دشتی - جستجوی لغت در جدول جو

سیر دشتی
(رِ دَ)
طبیبان اسقوردیون را گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). اسم ثوم بری است و بیونانی سقوردیون گویند. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خَ بَ نُ / نِ / نَدَ)
بی نیاز شدن. مستغنی گشتن:
دیده از دیدنش نگشتی سیر
همچنان کز فرات مستسقی.
سعدی.
، عاجز شدن:
زین نمط بسیار برهان گفت شیر
کز جواب آن جبریان گشتند سیر.
مولوی.
، پر شدن:
سیر گشتی سیر گوید نی هنوز
اینت آتش اینت تابش اینت سوز.
مولوی.
، آرام گرفتن. تمایل بچیزی نداشتن:
هم از جنگ جستن نگشتیم سیر
بجایست شمشیر و چنگال شیر.
فردوسی.
دو شیر ژیان و دو پیل دلیر
نگشتند از جنگ و پیکار سیر.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(گَ زَ رِ دَ)
جزرالبرّی. زردک صحرایی. ریشه های ضخیم آن سفید است و در نواحی مرطوب آن را بعمل می آورند و خوراکی است و جنس پ. سکاکول در ایران به نام شقاقل مشهور است و با آن مربا تهیه میشود. (گیاه شناسی گل گلاب ص 235). گیاهی است که اطباء آن را شقاقل گویند بغایت سودمند است مربا نیز از آن تهیه میکنند و آن را گزر برّی نیز مینامند. (فرهنگ شعوری ج 2 ورق 308)
لغت نامه دهخدا
(رِ دَ)
نار هندی. بل. (برهان قاطع) (آنندراج). رجوع به نار هندی شود
لغت نامه دهخدا
(خَ رِ دَ)
خر وحشی. فراء. یحمور. عیر. بنات سعده. بنات کداد. خرگور. گور. گورخر، علج. (یادداشت بخط مؤلف). خر صحرائی و وحشی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سیر گشتن
تصویر سیر گشتن
بی نیاز شدن
فرهنگ لغت هوشیار
بشقاب
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع فریم ساری
فرهنگ گویش مازندرانی